وقت نیوز - حیات و ممات انسان های بزرگ همیشه و در همه اعصار با حاشیه ها و حساسیت هایی رو به رو بوده و مردم بیش از دیگران به آنان واکنش نشان می دهند ، این چنین است مرگ بزرگ مردی از دیار آذربایجان " ازبرعلی یا همان ریزعلی خاجوی " دهقان فداکار که آوازه فداکاری او مرزهای جغرافیایی را در نوردیده و به عنوان سمبل ایثار و به نام انسانیت در تاریخ ماندگار گشته است.
دهقان فداکار قصه کتاب های درسی ابتدایی ما شنبه شب پس از مدتی بستری و مداوا در بیمارستان امام رصای تبریز درگذشت و با مرگش فصل جدیدی از زندگی اش را رقم زد ، و این سرنوشت مختوم همه ما انسان های روی زمین به حکم پروردگار است، اما به قول شاعر شیرین سخن که گفت : سعدیا مرد نکونام نمیردهرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ، به راستی ریزعلی خاجوی ما انسانی بزرگ از این جنس بود ، از جنس ایثار و فداکاری ، کسی که یک تنه در سال های دور و دهه 40 با امکانات ابتدایی مانع از تصادم قطار شد و با پذیزش خطر جان صدها مسافر را از مرگ حتمی نجات داد . خبر درگذشتش فراتر از مرزهای جغرافیای زادگاهش همه ایران عزیز را متاثر و اندوهگین کرد.
علاوه بر اینکه بزرگان از جمله نماینده ولی فقیه در آذربایجان و امام جمعه تبریز و شمار دیگری از مسوولان در زمان بستری به عیادت وی رفتند او را به مثابه یک انسان وارسته و بزرگ تشییع و تدفین کردند و مجالس بزرگداشت وی به طرز باشکوهی برگزارشد ،
بسیاری از شخصیت های ملی و محلی پیام های تسلیت برای خانواده وی فرستادند ، شورای کلان شهر تبریز فردای مرگ وی اعلام کرد یکی از خیابان های تبریز را به نام وی نامگذاری می کند و رییس جمعیت هلال احمر کشور گفت : ساختمان مرکزی جمعیت هلال احمر آذربایجان شرقی به نام دهقان فداکار تغییر می یابد ، سایر نهادهای فرهنگی و دولتی هم حسب مورد طرح هایی را در تجلیل از وی اعلام کردند.
و اما این همه توجه و پاسداشت در ایام بیماری و مرگش در عین اینکه اقدام ارزشمند و لازم بود اما نقدهایی را از سوی مردم نسبت به مسوولان به وجود آورد که چرا ما ملت مرده پرستی هستیم ! و در زمان حیاتشان به آن ها سر نمی زنیم و حال شان را نمی پرسیم .
این پرسش در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی با نقدهای تند و عبارات کنابه آمیز ( نوش دارویی بعد از مرگ سهراب آمدی ... بیان شد و کاربران در آن نام گذاری خیابان و یا اداره و یا ساخت مجسمه برای دهقان فداکار را به چالش کشیدند.
مسوولان محلی در واکنش انتقادهای مطرح شده درباره بی توجهی به دهقان فداکار در زمان زنده بودنش را رد کرده و گفتند او در تمامی دولت های بعد از انقلاب مورد تکریم و احترام بوده و در همه سال های گذشته تحت حمایت مسوولان قرار گرفته و حسب مورد به مشکلاتش به صورت فوق العاده رسیدگی شده است .
این مسوولان که خواستند نامشان ذکر نشود افزودند، آن چه در فضای مجازی در باره عدم توجه به وی در زمان حیاتش آمده درست نیست و هریک از فرمانداران و مسوولان محلی و نیز در سطح ملی نسبت به تامین و برآورد خواسته های وی اهتمام شده است .
به گفته این مسوولان وی به پاس این فداکاری درحالی که از شرایط و سطح تحصیلات لازم برخوردار نبود به استخدام رسمی راه آهن در آمده و تا یایان عمر از حقوق و خدمات دولتی برخوردار شده است ، علاوه بر این یک واحد آپارتمان مسکونی و یک دستگاه تراکتور به وی اعطا شده و در ابعاد فرهنگی و اجتماعی هم تندیس وی در شهرهای میانه ، زنجان نصب و به تناوب طی آیین هایی از وی تحلیل شده و در دانشگاه تهران هم تندیس ملی به آن مرحوم اعطا شده است .
ازبرعلی خواجوی که آوازه فداکاری او درجلوگیری ازتصادم قطار درکتاب های درسی دوره ابتدایی آمده است در سال 1341 و در سن 32 سالگی شب هنگام در حالی که در کنار ریل قطار حرکت میکرد، دفعتا متوجّه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شده و بلافاصله برای توقف قطار دست به اقدام می شود.او دراین ارتباط کت خود را آتش می زند و به نشانه هشدار به سمت قطار حرکت می کند ، هنگامی که مشاهده می کند مسوولان قطار متوجه هشدار های وی نشدند با تفنگ شکاری خود چندین گلوله هوایی شلیک می کند و سرانجام موفق به توقف قطار شده و جان صدها نفر را نجات می دهد.دهقان فداکار در شرح بیان این ماجرا گفته است مسافران قطار که از کنه حادثه بی خبر بودند ابتدا معترض وی شده و حتی او را به سبب این کار کتک زدند اما بعدا که متوجه رهایی از خطر بزرگ شدند ضمن عذرخواهی اقدام دهقان فداکار را ستودند و این گونه شد که قصه ماجرای فداکاری وی برای انتقال به نسل های بعدی در کتاب های دوره ابتدایی با عنوان دهقان قداکار تدریس شد.ازبرعلی خواجوی، فرزند علیاصغر، روز پنجم اسفندماه سال ۱۳۰۹ خورشیدی در روستای قلعه جوق شهرستان میانه متولد شده است .در سال ۱۳۸۵ در آیینی دردانشگاه تهران مسوولان کشوری با اعطای تندیس " ملی فداکاری " از وی تجلیل کردند.ماجرای دهقان فداکار یک بار در سال ۱۳۴۷ با روایتی مشابه دستمایهٔ فیلم مستندی به نام «اون شب که بارون اومد (حماسهٔ روستازادهٔ گرگانی)» به کارگردانی کامران شیردل قرار گرفت.
از : مدیر مسوول
586