وقت نیوز - ما هم خریدهای خانه را اوّل ماه که حقوقم را دادند، انجام می دهیم. گوشت، مرغ روغن و یک سری نیازهای دیگر! برنج را طبق برنامه هر ساله، شهریور ماه از همکار شمالی ام می خریم.
گوشت و مرغ که تمام شود، نیاز به گفتن نیست، نوع غذاها خبر را می رساند. کوکو سیب زمینی، کوکوسبزی، خورشت بادمجان، بعضی وقتها هم لوبیا، عدسی و املت و میرزاقاسمی و کشک بادمجان! بستگی به روزش دارد و اینکه چندم ماه است. البته خدا را شکر که ما کمتر گوشت می خوریم. صبح قبل از کلاس به فروشگاه تخفیفی( ج )در نزدیکی خانه می روم تا اگر گوشت آورده بود، بخرم بعد بروم کلاس! دیشب رفتم هایپر ف، نزدیک خانه بی مبالغه ۵٠ نفر بیشتر! توصف خرید گوشت بودن! قیمتش کمی تا حدودی کم از بيرون است. شاید نزدیک به ٣٠ نفر اینجا جلوی فروشگاه ج ، اغلب مردان و زنان سالخورده، پدر بزرگ و مادر بزرگ و در این سن حتما هم بازنشسته، برای خرید گوشت صف کشیده اند. من می شوم نفر آخر! از خانم جوان مدیر فروشگاه که من را می شناسد می پرسم : گوشت میاد؟جواب می دهد: آره! ولی شاید امروز کمی دیر! احتمال یازده، دوازده! میخواین شماره تلفن بدین، گوشت آمد زنگ می زنم. میخواین کلاس برین، برین! دیر نشه! تا ساعت شروع کلاس دو ساعتی وقت دارم. ترجیح می دهم که شانسم را امتحان کنم، شاید زودتر گوشت آمد. یک کم هم خبرنگار بازی کنم ! در اروپا برای بازکردن سرصحبت با وضع آب و هوا شروع می کنند. اینجا کافی است که شکایتی بکنی و انتقادی! فوری سر گلایه و شکایت، انتقاد و ایراد و حتی لعن و نفرین به روز و روزگار و باعث و بانی اش باز می شود. نیاز به هیچ سوال و جوابی هم نیست! هم اینکه شروع کنی، بقیه هم می آیند. مشکلات مردم همه یکی است « نمی توانند زندگی کنند. »عبارت «مردم نمی توانند زندگی کنند، همه اش نبود، کمبود، گرانی و تورم» را آقایی مسن که صندلی پارچه ای همراهش دارد و عصایی بدست می گوید. او بازنشسته وزارت راه است و شکر خدا می کند که: «بچه هام سالها پیش از ایران رفتند من ماندم و زنم، وگرنه با این قیمت ها و حقوق ها، چطور می تونستم تو روی بچه هام، عروس هام، دامادا و نوه ها نگاه کنم! مام که دیگه فسیل شدیم، هر جابریم سرباریم ، همينجا ماندیم تا چند روز عمرم، تموم شه! خانم سالخورده ای به بحث وارد می شود: « تو این چهل سالی که اینا آمدم، فقط گرانی دیدیم، من مستمری بگیر سازمان تامین اجتماعی ام، سازمان باید طبق قرار داد حقوق منو مطابق تورم بده! فکر می کنین چقدر به من می دن؟ آنقدر که خودم و شوهرم، هردومون هم از کار افتاده ایم، چیزی بخوریم، از گرسنگی نمیریم!» خانم دیگری به کنایه می گوید : هر چی گران شد، شد، دیگه ارزان نشد، غیر گوجه فرنگی که یکی دو هفته آخر پاییز گران شد و بعد ارزان شد! جان آدما هم که ارزونه! سطح رابطه ساکنان محله ما طوری نيست که همدیگر را به اسم و رسم بشناسند، ممکن است تو کوچه، یک کوچه بالا و یا پایین یکدیگر را دیده باشند. تازه اگر یادشان مانده باشد، می دانند، همسایه اند!دکتر قاسم رضایی استاد جغرافیایی سیاسی در دانشگاههای تهران را به دو اعتبار همکاری و همشهری بودن می شناسم و گاه که مثل امروز جایی، تو صفی، چیزی ببینم، سلام علیکی می کنم.دکتر وارد بحث نمی شود، یکی دو بار هم با کشاندن صحبت به سمت او، از اظهار نظر خودداری می کند.از دانشگاه دکتر رضایی تا آنجا که می دانم به هفت استاد حکم پایان خدمت داده اند و یا قرار دادشان را تمدید نکرده اند.گوشتی که فروشگاه تخفیفی محل می دهد برچسب « معاف از مالیات و ارزش افزوده» دارد. گوسفندی ٣٧۵ هزار تومان، گوساله هم تقریبا همین قدر. خانم همسایه می گوید : این گوشت هم همش یا چربیه، یا اُستخون! یه گوشتی هم ته ظرف می زارن!من امروز خوش شانسم که ماشین حامل گوشت زودتر از آنچه خانم مدیر فروشگاه گفت ، آمد . من دو بسته می خرم. همه بسته ها گوسفندی است.خانم مدیر فروشگاه از اینکه به او دستور داده اند بیشتر از دو بسته گوشت برچسب دار ندهد، از همه عذرخواهی می کند، می پرسم : کی دستور داده؟جواب می دهد : تعزيزات!خانمی که مستمری بگیر تامین اجتماعی است، دوباره داد سخن می دهد : خاک برسرتون با این مملکت داری!میلیاردها، میلیارد اختلاس، حرف هم که بزنی... دیدی پارسال تو همین محل چکار کردن! با شش کلاس سواد که نمی شه مملکت داری کرد، همه اش دشمن، دشمن! دشمن شمایید که مملکتو ویران کردید، جوانها را از زندگی ناامید کردید،اعتیاد و دزدی پدر مملکتو درآورده، خواجه به فکر نقش ایوان است! بحث دارد وارد مرحله خطرناکی می شود.دو بسته گوشت دارم! من استاد دانشگاه خوشبختم، من خوش شانسم!
از : رئوف پیشداراستاد دانشگاه و روزنامه نگار
586