وقت نیوز - دکتر رضا رئیسطوسی، استاد دانشگاه، پژوهشگر و کنشگر اجتماعی درگذشت ، جدای از آثار و کتابهای فراوانی که از ایشان برجای مانده است، دکتر رئیس طوسی کنشگری سیاسی و اجتماعی بود و برای احقاق حقوق مردم و تحقق آرمانهای انسانی همچون عدالت و آزادی در جامعه تلاش فراوان کرد. او از مبارزان قبل از انقلاب علیه نظام شاهنشاهی بود.
رئیس طوسی به همراه حمید نوحی، و حسین رفیعی، در انجمن های دانشجویان مسلمان در اروپا و آمریکا در زمینه فعالیت های سیاسی و تبلیغی ،جذب نیرو و امکانات اقدامات فراوانی قبل و بعد از انقلاب انجام و هیئت مؤسس انجمن ها را تشکیل می دادند. آنها همچنین پاسخ به بیانیه اعلام مواضع در تغییر ایدئولوژی سال ۵۴ را در خارج از کشور منتشر ساختند.
درود و رحمت حق بر روانِ پاکِ آن بزرگمرد وارسته ای که عمری را در راهِ تعلیم و تدریس و مبارزه، سپری کرد و پاک زیست و پاک مُرد.آقا رضا رئیس طوسی، یک معلم و استادِ تمام عیار بود؛ هر چند، به جُثّه و قامت، ضعیف و نحیف، ولی به روح و روان و منش و شخصیت، بزرگ بود و والا و بشکوه.زان نگنجید در جهانِ بزرگ،که جهان، خُرد بود و خواجه، سُترگمحضرش، جاذبه ای داشت همچو آهنربا؛ دل ها را به صدق و صفا و صمیمیت می ربود. وقتی در حضورِ این مردِ مودب و پاک اندیش می نشستی، احساسِ رامش و آرامش می کردی و در عظمت نگاه و پیشینه و شخصیتش، غرق می شدی.کمتر سخن می گفت، ولی هر بار که لب به سخن می گشود، گُزیده می گفت و دُر می سُفت. چشمان و سیمای درخشانش، راز آلود بود و اسرار و رموزِ انبوهی در درونش، انباشته بود.مردِ اخلاق بود و ادب و فضیلت. و این را هر فردی که فقط یک بار، او را دیده بود، از تهِ دل، گواهی می داد. معصوم نبود، ولی عصمتی کودکانه و شیرین و لطیف، در سیمایش، نقش بسته بود. زندگیِ پُر فراز و نشیبی داشت، سرشار از شکست ها و پیروزی ها. در هر دو نظامِ طاغوت و یاقوت، متهم بود به جرایمِ امنیتی و تشویشِ اذهانِ عموم. در دوره طاغوت، ممنوع الورود بود و در دوره یاقوت، ممنوع الخروج!!!در دوره تحصیل و سکونتم در تهران( چه ارشد و چه دکترا)، بار ها و بار ها این مردِ کوچک اندامِ دوست داشتنی را در محافل و مجالسِ فرهنگی و سیاسی، از نزدیک دیده و گفتگو کرده و درس ها آموخته بودم.و در این سالیانِ دراز، دو بار هم در پایِ سخنرانیِ دقیق و عمیق و پر شورِ ایشان بوده ام که در یکی از آنها - که به مناسبت سالگرد رحلتِ شریعتی، در دهه ۶۰، در منزلِ شهید سرگرد محبّی، برگزار شده بود - با شور و شوق و حرارتِ تمام، از جمال عبدالناصر و جامعه ملتهب مصرِ آن دوره که خودش نیز، مدت زمانِ اندکی در آن بُرهه، در آنجا اقامت داشت، سخن می گفت و راز و رمزِ کامیابی ها و ناکامی هایِ ناصر را تحلیل می کرد. و چقدر این سخنرانی، برایِ ما جوانهای پر شور و شرِ آن روزگار، دلنشین، انرژی بخش و اثرگذار بود.آقا رضا رییس طوسی، در زندگیِ پربار و درخشانِ خود، دو تصمیم بزرگ را اتخاذ و عملی کرد.یکی، جدایی از سازمان مجاهدین خلق، در سالِ ۵۸، که عضوِ چندین ساله آن سازمان بود؛ آن هم جدایی در زمانه ای که فوج فوج از جوانان و نوجوانان، تازه داشتند با شور و اشتیاقِ هرچه بیشتر، به آن سازمان می پیوستند.و دیگری، فاصله گیریِ انتقادی از نظامِ مستقر و تازه تاسیسِ جمهوری اسلامی و عدم پذیرش پُست و مسئولیت، در آن نظام و اکتفا به شغلِ معلمی در دانشگاهِ تهران بود. و البته، در این شغلِ معلمی نیز، مطلقا امکان و اجازه حضور در کلاس و حشر و نشرِ با دانشجویان را به بهانه تشویشِ اذهانِ جوانان، نیافت و صرفا، با انجام فعالیت های پژوهشی، دورانِ خدمتِ دانشگاهی را سپری نمود و از نعمت پرورش دانشجویانِ مستعد، محروم ماند.در دورانِ جمهوریِ اسلامی، به عنوان عضوی از شورای مرکزیِ جریانِ ملی- مذهبی، همچون دیگر اعضا و اَقران، رنج ها چشید و زندان ها کشید و خونِ دل ها خورد؛اما و هزار اما، هرگز و هرگز در پیگیریِ آمال و آرمان هایِ زُلال و انسانی خود، لحظه ای غفلت نورزید و عقب، نکشید و همواره در مسیرِ راستی، پاکی، رهایی و آزادی و عدالت، پیش رفت و پیش رفت تا به رهایی از زندانِ تن و محبسِ دنیا رسید و به افقِ اعلا، پرکشید.چون شبنم اوفتاده بُدم پیشِ آفتابمِهرم به جان رسید و به عَیّوق بر شدمروحش شاد و روانش، قرین و همدمِ باد های بهاری و گُل های صحاری باد.
(علی راد ۱۴۰۳/۱۰/۱۵)