وقت نیوز - موسی غنی نژاد اقتصاد دان تیم مذاکره کننده ایران را جزو کارکشته ترین دیپلمات توصیف کرد و گفت معتقدم اگر پشتیبانی داخلی همچنان ادامه داشته باشد موفقیت از آن ایران خواهد بود.
به گزارش وقت نیوز ، وی در گفت و گو با ماهنامه کارایی گفته است کاسبان تحریم به دنبال تداوم تحریمها هستند و اضافه کرده تحریمها نشانهی شکست دیپلماسی آمریکا در عرصهی بینالمللی است .
مشروح این گفت و گو در زیر می آید:کارایی: سال گذشته، گروهی از اقتصاددانان ایرانی با نوشتن نامهای نسبت به عوارض مخرب تحریمهای تجاری و مالی علیه ایران وتاثیر مستقیم آن بر زندگی مردم هشدار داده و از همکاران خود در جهان خواستهاند تا سیاستمداران را به «حل ابتکارآمیز و موثر این مناقشهی دشوار ترغیب کنند.» به نظر شما آیا آمریکا واقعاً از تأثیرات اجتماعی و سیاسی تحریمهایی که اعمال میکند بیخبر است؟ اینکه این تحریمها زندگی عموم شهروندان، به خصوص بخشهای آسیبپذیرتر چون زنان، کودکان، طبقهی فرودست، اقلیتهای بومی و مذهبی را تحت تأثیر قرار میدهد؟ به عبارت دیگر آیا به زعم ایالاتمتحدهی آمریکا تحریمها واقعاً هوشمندانهاند؟موسی غنی نژاد: در ابتدا بهتر است توضیح دهم وقتی میگوییم آمریکا تحریم اعمال میکند، منظور دولت آمریکا و دولتمردانی است که الان در آمریکا راجع به شرایط سیاسی و سیاست خارجی آمریکا از جمله در خصوص مسالهی ایران تصمیم میگیرند. به نظر من تأثیرات اجتماعی و سیاسی تحریمها برای آنها اهمیتی ندارد و هوشمندانه خواندن تحریمها از جانب دولتمردان آمریکایی صرفاً برای توجیه افکار عمومی است وگرنه یک بررسی ساده آشکار میکند که این تحریمها به هیچوجه هوشمندانه نیست. یعنی تحریمها عمدتاً روی تودههای مردم و کسانی که مداخلهی مستقیمی در تصمیمگیریهای سیاسی ایران ندارند، فشار وارد میکنند؛ نه بر روی کسانی که به زعم آنها، درصدد گسترش تسلیحات کشتار جمعی هستند. خوب! البته دولتمردان آمریکایی خود به این مسائل واقفاند ولی قصدشان توجیه سیاستهای خود برای افکار عمومی است. بایستی این را هم اضافه کنم که در هیچ جای دنیا هیچ تحریم هوشمندانهای وجود نداشته است که مورد ایران دومی آن باشد. همهی تحریمها ظالمانه است و به مردم فشار میآورد. هدف این تحریمها تحت فشار گذاشتن مردم و وادار کردن آنها به اعتراض به حکومتهای متبوعشان است تا سیاستهای خود را عوض کنند، منتهی این را صراحتاً نمیگویند.کارایی: اگر سه هدف عمده برای وضع تحریم علیه یک کشور مد نظر بوده باشد، که عبارتاند از تغییر رفتار سیاسی یک واحد سیاسی یا یک کشور به طور مستقیم به سمتی که مجازات کننده آن را مطلوب میخواند، ایجاد افکار عمومی له یا علیه واحد سیاسی یا دولت برای تن دادن به خواستههای تحریم کننده و سوم زمینه سازی برای دگرگونی حکومت به وسیلهی شورش یا کودتا. به نظر شما آیا اعمال تحریم، یک سیاست شکست خورده است؟ آیا هیچ کجا شواهدی در دسترس است که در آن وضع تحریم علیه یک کشور راهگشا بوده باشد و تحریم کنندگان را به اهداف خود نزدیکتر کرده باشد؟ موسی غنی نژاد: بله! بایستی دو سطح بحث را از هم تفکیک کنیم. اینکه این تحریمها به اهداف اعلامشدهی خودشان منتهی میشوند یا نه؛ بررسیها نشان میدهد که عملاً در 90 درصد موارد، تحریمها به اهداف اعلامشدهی خود نمیرسند. از جنگ جهانی دوم به این طرف تقریباً هیچ تحریمی به نتیجهی مورد نظر نرسیده است. اما درعینحال اعمال کنندگان تحریمها اصرار دارند که این تحریمها موثرند. حالا بایستی دید این دوگانگی از کجا میآید؟ تحریمها یک تعداد اهداف آشکار، مستقیم و مشخص دارند و یک تعداد اهداف ناگفته و پنهان که سیاستمداران از صحبت کردن صریح در مورد آنها پرهیز میکنند. اینکه اصرار دارند علیرغم اینکه تحریمها در هیچ جای دنیا نتیجهبخش نیستند، باز هم تحریم اعمال کنند، این نشان میدهد که اهداف دیگری پشت این داستان است. به نظر میرسد عمدهترین دلیل اعمال این تحریمها توجیه شکست سیاستهای بینالمللی و پوشاندن آن در عرصهی دیپلماسی است. در واقع یکی از راههای منحرف کردن افکار عمومی از شکست دیپلماسی آمریکا در رابطه با ایران، اعمال این تحریمها است. این کاری است که آمریکا در طول این سی و چندسالهی گذشته و بعد از انقلاب انجام داده است. آنها دیدگاهها، سیاستها و راهبُردهای ایران پس از انقلاب را به درستی درک نکردهاند و نتوانستهاند خود را در یک جایگاه مناسب با ایران تعریف کنند و دائماً در جهت منازعه با ایران بودهاند؛ بنابراین به سیاستهایی متوسل میشوند که در افکار عمومی بتوانند آنها را توجیه کنند. مهمترین اینها تحریم است. تحریم بحث تازهای نیست. تحریم از زمان گروگانگیری در سال 1359 به این طرف اعمالشده، منتها افت و خیزهایی داشته، و این اواخر شدت بیشتری گرفته است. این تحریمها در واقع نشانهی شکست دیپلماسی آمریکا در عرصهی بینالمللی است. اما چون میخواهند این شکست را بپوشانند، توجیهشان این است که بله ما این تحریمها را اعمال میکنیم که رفتار ایران را عوض کنیم. ایران یک خطر است. ما میخواهیم رفتار این منبع خطر را عوض کنیم. اگر تحریم نکنیم، باید حملهی نظامی کنیم. اما واقعیت این است که همهی این حرفها مغالطههایی است برای توجیه سیاستهای نادرست و شکست دیپلماسی.کارایی: آیا تحریمهای سازمان ملل و در پی آن تحریمهای یکجانبهی آمریکا و اروپا که اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده، در کنار نارضایتی بخش وسیعی از طبقهی متوسط شهری از دوران هشت سالهی سیاسیون تندرو را میتوان یکی از دلایل عمدهی روی آوردن مردم به حسن روحانی در انتخابات امسال تلقی کرد؟ در این صورت آیا میتوان برای تحریمها، جنبهی کارکردی دیگری نیز قائل شد؟موسی غنی نژاد: نه! به نظرم این تحلیل کاملاً نادرست است. هم اکنون در دستگاه دیپلماسی آمریکا از این حرفها زیاد میزنند. سخنانی از این دست که ما با اعمال این تحریمها باعث شدیم سیاست ایران عوض شود و دولتی جدید با یک سیاست دیگر روی کار بیاید، همگی خلط مبحث است. اصلاً اینطور نیست. آنچه که در انتخابات ایران اتفاق افتاد ربطی به مسالهی تحریمها به صورت مستقیم نداشت. مسالهی ما بیتدبیری و بیکفایتی در ادارهی امور مملکت از جمله در بحث مربوط به دیپلماسی خارجی و مدیریت دیپلماسی خارجی بود. یعنی شما اگر به بحثهای دورهی انتخابات نگاه کنید مسالهای که مطرح میشد این نبود که چرا مثلاً آمریکا دیدگاه خصمانه علیه ما دارد. خوب این روشن بود و چیز جدیدی هم نیست. بحث بر سر این بود که روابط ایران و آمریکا یا روابط ایران با آژانس انرژی اتمی چرا خوب و درست مدیریت نمیشود. این موضوع ربطی به تحریمها نداشت. این مربوط میشد به گروهی که در هشت سال گذشته بر کشور حاکم شدند. در این دوره، گروه حاکم بیکفایتی خود را چه در عرصهی داخلی و چه در عرصهی خارجی نشان داد و مردم از این پوپولیسم و از گفتار عوامگرایانه، عوامپسندانه و عوامفریبانه خسته شدند. این بود که میخواستند تغییری به وجود بیاید. حتی اگر تحریمها تشدید هم نمیشد، این اتفاق میافتاد. برای اینکه در عرصهی سیاست داخلی و سیاستهای اقتصادی بیکفایتی به اوج رسیده بود، به طوری که حتی روستائیان، روستائیانی که مورد توجه این دولت پوپولیستی بودند، مخالف آن رأی دادند. روستائیانی که ظاهراً بیشترین نفع را از یارانههای نقدی برده بودند، علیه آن رأی دادند. یعنی احساس کردند که این سیاستها، سیاستهای درستی نیست. این اکثریت روستائی که به آقای روحانی رأی دادند، چندان در پی مسالهی هستهای یا روابط بینالملل نبودند. مسالهی این افراد بیشتر مسالهی داخلی بود. ما باید واقعبینانه نگاه کنیم. عدهای در خارج نشستهاند و در صدد توجیه دیپلماسی آمریکا هستند، تصور درستی از اوضاع ایران ندارند. طرح سخنانی از این دست که اعمال تحریمها باعث بر سر کار آمدن یک دولت معتدل در ایران شد، کاملاً نادرست و بیپایه است.کارایی: آیا میتوان رابطهی میان ایران و آمریکا را رابطهای تلقی کرد که به نوعی در بند اسارت تندروها گرفتار شده است؟ بدین ترتیب که آمریکا و غرب ستیزی را از یک سو و ایران ستیزی را از سوی دیگر دو روی یک سکه تلقی نمود؟ موسی غنی نژاد: من البته بیشتر فکر میکنم که مقصر اصلی غربیها و آمریکاییها هستند تا ایرانیها. آنها درک درستی از مسائل کشورهای مسلمان و کشورهای خاورمیانه ندارند و این دردسر و بدبختی بزرگی که در منطقه ایجادشده، ناشی از سیاست غلط غربیها به خصوص آمریکاییهاست. پدیدهی طالبان و پدیدهی القاعده و این تروریسم اسلامی که ایجادشده، منشأ تمامشان در سیاستهای آمریکاست. سیاستهای خارجی آمریکا غلط و نادرست بودهاست. آنها به زعم خودشان برای مبارزه با کمونیسم، یک جعبهی پاندورایی را باز کردند که از درونش القاعده و طالبان و افراطگرایی بیرون آمد والان هم گرفتارش شدهاند.ایران در حقیقت چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن همیشه معتدلکنندهی این وضعیت افراطیگری بوده است. در عرصهی سیاست بینالمللی یک نفر هم تروریست ایرانی پیدا نمیکنید. همهی تروریستها کسانی هستند که زیر عبای شیوخ منطقه و عربستان بزرگشدهاند و از پول آنها تغذیه میکنند. اینها مسائلی نیستند که آمریکاییها بفهمند؟ اگر نمیفهمند دیگر تقصیر ایران چیست؟ آنها ایران را محور شرارت معرفی کردند، ولی فراموش کردند آن کسانی که ترور 11 سپتامبر را انجام دادند، از دشمنان خونی ایران و شیعیان بودند. آنها شیعه را بیش از کفار، دشمن خودشان تلقی میکنند. وقتی که دولت آقای جرج بوش این مسائل را نفهمید و ایران را پس از آن همکاریهایی که ایرانیها در افغانستان با آنها کردند، محور شرارت اعلام کرد؛ هم نشانهی جهلشان بود، هم نادانیشان و هم خباثت، پستی و قدرنشناسیشان. این را هم باید اضافه کنیم که در این رابطه میتوانیم اشتباهات ایران را هم لحاظ کنیم. بله! ما هم اشتباهاتی کردیم و شعارهای تند دادیم. مثلاً به لحاظ دیپلماسی بینالمللی اشغال سفارت آمریکا کار نادرستی بود و غیره... ولی اینها چقدر اهمیت دارد؟ در این ترازویی که یک طرف آن تروریسم بینالمللی است که اکنون دنیا گرفتارش شده. بحث القاعده که در سوریه هم همه گرفتارش هستند و تهدیدی برای کشورهای غربی شده است. و این طرف کارهایی که ایرانیها کردهاند، مثلاً یک سال و اندی چند آمریکایی را گروگان گرفتند و بعد هم آنها را آزادکردهاند. ایرانیها تا به حال آمریکاییها را نکشتهاند و ترور نکردهاند. این شناخت نادرست همیشه به این سوء تفاهمها دامن زده است. در این خصوص شما هم درست میگویید که افراطیهای دو طرف بر مشکلات میافزایند. بله درست است، منتهی افراطیها باید یک بهانهای داشته باشند. افراطیهایی که در ایران هستند تمام آنچه که من گفتم را بهانهی خود قرار میدهند. بهانهی خوبی هم هست. البته من این بهانهها را توجیه نمیکنم. شما بیایید مثلاً هولوکاست را نفی کنید و منافع ایران را به خطر بیاندازید، بعدش هم هیچ فایدهای از آن حاصل نشود. صرفا به خاطر اینکه دلتان خنک شود. این حرکت یا کارهای مشابه آن نهایت سادهلوحی و عدم شناخت محیط بینالمللی است.بله! چنین اتفاقاتی میافتد، یعنی افراطیهای دو طرف این کارها را میکنند ولی باید ببینیم که مسالهی اصلی کجاست. مسالهی اصلی در عدم شناخت مشکل بزرگی است که غرب و آمریکاییها در رابطه با این افراطیگری اسلامی و در رابطه با تروریسمی که خودشان با سیاستهای غلطشان به وجود آوردهاند، بر میگردد؛ نه به مسالهی ایران یا انقلاب اسلامی در ایران. کارایی: آیا وضع تحریمهای همه جانبه و یکسویه، در کنار انتشار اسنادی از سوی سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (سیا) مبنی بر نقش ایالات متحدهی آمریکا در کودتای 28 مرداد، روند خلق گفتمان ضدآمریکایی و بلندتر شدن بیش از پیش دیوار بیاعتمادی را تشدید نمیکند؟ تحریمهایی که حتی باراک اوباما در پیامی با اشاره به اثرات آنها اذعان میکند که: «این مردم ایران هستند که بهای زیاد و غیر لازمی برای عدم تمایل رهبران ایران برای رسیدگی به مسئلهی هستهای میپردازند»؟موسی غنی نژاد: ببینید، واقعیتها یک مسئله و انعکاس درست یا نادرست آنها مسئلهی دیگری است. مسالهی کودتای 28 مرداد و برکنارشدن مصدق مسائل پیچیدهای هستند که الان موضوع بحث ما نیست و من اصلاً اعتقادی ندارم که کودتایی صورت گرفته باشد. درست است که آمریکايیها و انگلیسیها میخواستند مصدق را در نهایت برکنار کنند و مصدق هم برکنار شد؛ ولی اینکه آیا واقعا این کار آمریکاییها بود، مسالهی دیگری است. من اصلاً اعتقادی به وقوع کودتا توسط آمریکاییها ندارم. آنها میخواستند مصدق را برکنار کنند و در 25 مرداد اقدام به برکناری وی از طریق تحت فشار گذاشتن شاه کردند و شاه تحت فشار آمریکاییها و انگلیسیها، فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی را صادر کرد. اگر بگوییم که این یک کودتای آمریکایی و انگلیسی است، علیالقاعده بایستی در 25 مرداد اتفاق میافتاد که نیفتاد. 28 مرداد اصلاً ربطی به این موضوع نداشت و یک مسالهی دیگری بود. منتهی وقایع 28 مرداد در جهت اهداف آمریکا و انگلیس پیش رفت و مصدق برکنار شد و آمریکاییها هم نفس راحتی کشیدند. چیزی که من اعتقاد دارم این است که سیستم اطلاعاتی آمریکا برای توجیه هزینهها و اقداماتی که در 25 مرداد در ایران انجام داده بود و با شکست مواجه شده بود، این ادعا را کرده بود که 28 مرداد کار آنهاست و این تعبیر نادرست از واقعیت، از آن تاریخ تا این زمان ادامه دارد. اصلاً 25 و 26 مرداد مسئول سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (CIA) در ایران، به رئیس خود در آمریکا گزارش میدهد که طرح ما شکست خورده و بهتر است که به فکر کنار آمدن با مصدق باشیم. آنها خود در بدو امر ارزیابی درستی داشتند، اما روز 28 مرداد برایشان یک شوک دلپذیر بود. اگرچه بعدها همواره آن واقعیت نخستین را انکار کردند و برای اینکه به شکست اعتراف نکنند، اینگونه جلوه میدادند که واقعهی 28 مرداد، کار آمریکا بوده است. این توضیح مختصری بود که من به لحاظ تاریخی دادم، اما در افکار عمومی ایران اینگونه جا افتاد که آمریکاییها آمدند یک حکومت قانونی را در ایران عوض کردند. این ارزیابی البته ارزیابی نادرستی است، ولی مردم و روشنفکرها بویژه، چپها و ناسیونالیستها این طرز تلقی را شدیدا دامن زدند و این کینهی بزرگ را در دل ایرانیها که عزت نفس بالایی دارند، ایجاد کردند. اینکه چرا یک کشور خارجی باید دولت ما را عوض کند؟ چرا باید در کار یک دولت حالا چه خوب چه بد، دخالت کند؟ این پرسشها از سال 1332 همیشه در افکار عمومی ایرانیها وجود داشته است. این طرز تلقی و این جو ضد غربی و جو ضد آمریکایی را هم رژیم شاه با سیاستهای غلط خود و هم مخالفین چپ و ملیگرا به نادرستی دامن زدهاند. به هر حال صد سالی طول میکشد که واقعیتهای تاریخی آشکار شود. اینکه داستان اصلاً اینطوری نبوده ولی الان مردم اینگونه فکر میکنند. برسیم سر موضوع انتشار اسناد آن هم در این شرایط. اینها باز نشانهی بیتدبیری آنهاست. نشانهی این است که باز مسائل را درست نفهمیدهاند یا مثلاً همان موقع که خانم مادلین آلبرایت به خاطر کودتا عذرخواهی کرد، آن هم نشانهی بیتدبیری بود. او به جای آشکار کردن واقعیتها، آنها را توجیه کرد. بدین معنی که: بله ما کودتا کردیم و البته کار بدی بوده است. اما واقعیت این است که آنها نتوانستند کودتا کنند. آنچه در ایران اتفاق افتاد، عمدتا یک مسالهی داخلی بود. منظورم این است که چنین گزارشهایی را برای سیستمهای خودشان لازم میدانند. ببینید دستگاه اطلاعاتی آمریکا یک سیستم اداری است. سیستم اداری برای توجیه منافع خود باید عملکرد خود را توجیه کند. آنها باید پاسخگوی مالیاتدهندگان آمریکایی باشند. بله، برای توجیه این هزینه، البته که سیستم اطلاعاتی بایستی بگوید که من دولت عوض کردم و من منافع آمریکا را حفظ میکنم. در این بین البته ممکن است عناصری از واقعیت هم وجود داشته باشد. ما باید براساس اسناد و مدارک متقن و موجود ببینیم که چه اتفاقی افتاده و بعد قضاوت کنیم.کارایی: به نظر جنابعالی که خود پیشنهاد دهندهی اولیهی تشکیل «جنبش ضد تحریم» بودهاید، آیا میتوان تحریمها را مصداق «نقض سیستماتیک حقوق بشر» دانست؟موسی غنی نژاد: بله! دقیقا همینطور است. این مساله اساسا مبنای اعتراض ما بود. یعنی کشورهایی که مدعی حقوق بشر هستند و مدعی این هستند که حافظ حقوق بشر در همه جای دنیا هستند و میخواهند در همه جای دنیا این ارزشها را نشر دهند، با اعمال تحریمها، به جدیترین شکل ممکن حقوق انسانی را نقض میکنند. حقوق اولیهی انسانها عبارتند از حق حیات، حق مالکیت و حق مبادلهی آزادانه، که تحریمها هر سهی اینها را نقض میکنند. بنابراین موجب نقض صریح و روشن حقوق بشر هستند.کارایی: به نظر شما آیا تغییر گفتمان حاکم در ایران و مثلاً توافق اخیر با کشورهای 5+1 میتواند بخشی از فشارهای بینالمللی را مرتفع نماید؟ نظر شما در خصوص روند احتمالی و موانع رفع تحریمهای ایران چیست؟موسی غنی نژاد: من خوشبین هستم. من فکر میکنم که اگر ایرانیها آن طور که تا حالا با دیپلماسی جدید کارها را پیش بردهاند، ادامه دهند و پشتیبانی داخلی کافی هم داشته باشند، که تا به حال از آن برخوردار بودهاند، انتهای مسیر موفقیت خواهد بود. اتفاق مهمی که افتاده نه تغییر رفتار دولتمردان و مدیران سیاسی آمریکا و غیره، بلکه تغییری است که در افکار عمومی دنیا و افکار عمومی آمریکا پیش آمده است. اینکه مردم آمریکا در پی جنگ و مخاصمهی جدید نیستند. بنابراین زمانی که گزینهی جنگ حذف شود، راهحل دیپلماسی است. ما همیشه در دیپلماسی خارجی خیلی ضعیف بودهایم و تجربهی کافی نداشتهایم. بویژه در این 8 سال اخیر دیپلماسی ما دیپلماسی شعار، حرف و فحاشی بوده است. اما در این تیم جدید، دیپلماتهای ما جزو کارکشتهترین و باسابقهترین دیپلماتهای حال حاضر ایران هستند و در سطح بینالمللی بسیار بالایی کار خود را انجام میدهند و پیش میبرند. به نظر عامل اخیر، شانس موفقیت را بسیار بالا برده چون اینها به زبان غربیها آشنایی دارند، نه فقط زبان سیاستمداران بلکه زبان افکار عمومی را هم بلدند. این است که میتوانند به درستی عمل کنند و تاثیرگذار باشند. معتقدم اگر پشتیبانی داخلی همچنان از این تیم جدید دولت در عرصهی دیپلماسی وجود داشته باشد، موفیقت به احتمال خیلی زیاد محقق خواهد شد.کارایی: و موانع احتمالی؟موسی غنی نژاد: موانع احتمالی یکی در خود غرب است، از جانب افراطیهای غرب و از جمله موانع دیگر هم برخی گرایشها در کشور خود ما است. در اقتصاد هر پدیدهی ناهنجار و غیرطبیعی که پیش میآید خیلی روشن و قابل شناسایی است. این بحث هم موضوع خیلی جا افتادهای است. یعنی زمانی که شما از یک چارچوب نظم مشخص خارج میشوید، رانت ایجاد میشود. اصطلاحی این روزها در کشور ما رایج شده که به نظرم اصطلاح خیلی جالبی است، اصطلاح «کاسبان تحریم». نکتهی تاسف انگیز این است که اگرچه تحریم به ضرر اکثریت است ولی در عین حال یک اقلیت کوچک از قبل آن منافع قابل توجهی کسب میکنند، چه در ایران چه در کشورهای غربی. این «کاسبان تحریم» البته درصدد تداوم وضع موجود و فعالیتهای رانتی زیر سایهی تحریمها هستند. این گروهها بزرگترین خطر هستند. اگر درست عمل شود و افکار عمومی، مسائل را چه در غرب و چه در ایران خوب متوجه شوند، اینها منزوی میشوند. ولی به محض اینکه اشتباهی از یک طرف رخ دهد، «کاسبان تحریم» وارد صحنه میشوند تا بازی را به هم بزنند تا همان وضع سابق به نفع آنان تداوم پیدا کند.
هیچ جای دنیا هیچ تحریم هوشمندانهای وجود نداشته است که مورد ایران دومی آن باشد. همهی تحریمها ظالمانه است و به مردم فشار میآورد. هدف این تحریمها تحت فشار گذاشتن مردم و وادار کردن آنها به اعتراض به حکومتهای متبوعشان است تا سیاستهای خود را عوض کنند، منتهی این را صراحتا نمیگویند.تحریمها در واقع نشانهی شکست دیپلماسی آمریکا در عرصهی بینالمللی است. اما چون میخواهند این شکست را بپوشانند، توجیهشان این است که بله ما این تحریمها را اعمال میکنیم که رفتار ایران را عوض کنیم. ایران یک خطر است. ما میخواهیم رفتار این منبع خطر را عوض کنیم. اگر تحریم نکنیم، باید حملهی نظامی کنیم. اما واقعیت این است که همهی این حرفها مغالطههایی است برای توجیه سیاستهای نادرست و شکست دیپلماسی.اگر به بحثهای دورهی انتخابات نگاه کنید مسالهای که مطرح میشد این نبود که چرا مثلاً آمریکا دیدگاه خصمانه علیه ما دارد. خوب این روشن بود و چیز جدیدی هم نیست. بحث بر سر این بود که روابط ایران و آمریکا یا روابط ایران با آژانس انرژی اتمی چرا خوب و درست مدیریت نمیشود. این موضوع ربطی به تحریمها نداشت. این مربوط میشد به گروهی که در هشت سال گذشته بر کشور حاکم شدند. در این دوره، گروه حاکم بیکفایتی خود را چه در عرصهی داخلی و چه در عرصهی خارجی نشان داد و مردم از این پوپولیسم و از گفتار عوامگرایانه، عومپسندانه و عوامفریبانه خسته شدند. این بود که میخواستند تغییری به وجود بیاید. حتی اگر تحریمها تشدید هم نمیشد، این اتفاق میافتاد.ایران در حقیقت چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن همیشه معتدل کنندهی این وضعیت افراطیگری بوده است. در عرصهی سیاست بینالمللی یک نفر هم تروریست ایرانی پیدا نمیکنید. همهی تروریستها کسانی هستند که زیر عبای شیوخ منطقه و عربستان بزرگ شدهاند و از پول آنها تغذیه میکنند. اینها مسائلی نیستند که آمریکاییها بفهمند؟ اگر نمیفهمند دیگر تقصیر ایران چیست؟ما همیشه در دیپلماسی خارجی خیلی ضعیف بودهایم و تجربهی کافی نداشتهایم. بویژه در این 8 سال اخیر دیپلماسی ما دیپلماسی شعار، حرف و فحاشی بوده است. اما در این تیم جدید، دیپلماتهای ما جزو کارکشتهترین و باسابقهترین دیپلماتهای حال حاضر ایران هستند و در سطح بینالمللی بسیار بالایی کار خود را انجام میدهند و پیش میبرند.نکتهی تاسف انگیز این است که اگرچه تحریم به ضرر اکثریت است ولی در عین حال یک اقلیت کوچک از قبل آن منافع قابل توجهی کسب میکنند، چه در ایران چه در کشورهای غربی. این «کاسبان تحریم» البته درصدد تداوم وضع موجود و فعالیتهای رانتی زیر سایهی تحریمها هستند. این گروهها بزرگترین خطر هستند. اگر درست عمل شود و افکار عمومی، مسائل را چه در غرب و چه در ایران خوب متوجه شوند، اینها منزوی میشوند. ولی به محض اینکه اشتباهی از یک طرف رخ دهد، «کاسبان تحریم» وارد صحنه میشوند تا بازی را به هم بزنند تا همان وضع سابق به نفع آنان تداوم پیدا کند.586