وقت نیوز - اینجا انتهای همه داشته های من است!؟ دیگر همدم و مونس این قلب بی قرار قاب هایی است که خنده های تو را عکس کرده است
اینجا انتهای همه داشته های من است!؟ دیگر همدم و مونس این قلب بی قرار قاب هایی است که خنده های تو را عکس کرده است ... بابا ... من هنوز پسر بچه ای هستم که باید با آن دست های محبت ظهور کفش به پایم کنی و راه رفتن را برایم مشق کنی ... و از دستم بگیری تا از پا نیافتم! اما چرا اینقدر زود دستم خالی شد ؟ برگرد و بار دیگر صدایم کن ... روزگاری که تهی از تکیه گاهی چون تو باشد دیگر هوایی برای نفس کشیدن هم ندارد. ای آیت خدا ... حالا که روح بلندت میهمان ملائک است کمی به این تنهای بی کس نگاه کن... این گونه های نم آلود و غصه دار را با نگاهت نوازش کن تا در این زمستان تنهایی آبشار اشک هایم یخ نزند.
بابای عزیزم ... دلم تکرار میخواد ... تکرار یک آغوش گرم پدرانه ... تکرار لبخند پُرامید... و طنین صدای رنگین و زنگین پُر از آرامش که مثال خورشید در لحظه لحظه زندگی برایم جاری بود. راستی بابا از اینجایی که من ایستاده ام و تو رو نگاه می کنم ، با نگاهی که دیگران دارند فرسنگ ها فاصله هست. اینجا نام و یادت فرق دارد. باید مهدی بود تا با تمام وجود فهمید که راه و رسمی که پدری چون تو مشق آن را سرخط بوده چگونه سره را ناسره جداکرده است. بابای عزیزم شاید دلم برایت تنگ نشود ! چون مهدی تو ، بابا را در تک تک ضربان های قفسه سینه اش حس میکند و با این حس ناب فعلا نفس می کشد. پسر داغدارت .
سیدمحمدمهدی آل هاشم